سپهربیکران
ارسال در تاريخ 26 / 11 / 1390برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی
ارسال در تاريخ 26 / 11 / 1390برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی
ارسال در تاريخ 26 / 11 / 1390برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی
ارسال در تاريخ 26 / 11 / 1390برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

سلام به بینندگان عزیز .

شما می توانید برای دیدن مطالب بیشتر سایت به قسمت موضوعات راجعه کنین.

با نظر های خود مارو در راستای پر بارتر شدن وبلاگ خودتون یاری کنید.

                                                                                                               خیلی خیلی ممنون

ارسال در تاريخ 26 / 11 / 1398برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی
ارسال در تاريخ 26 / 11 / 1390برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

این خانه در جنوب شهر استوکهلم بروی آب بنا شده است.

                



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ 26 / 11 / 1390برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

من سلام دوستان وقتتون بخیر.

من شدیداٰ به معماری علاقه دارم وبه همین دلیل یه آرشیو از چیزایی که تو جاهای مختلف می بینم رو میارم میذارم تو وبلاگم تا شماهم ببینین.

از دوستان بیننده خواهش می کنم نظر خودتون رو رام بگذاریین و از کسانی که مثل من طالب  معماری هستن در خواست می کنم با هم تبادل لینک داشته باشیم تا بهره ببریم

             

                                                                                                                                  با تشکر

ارسال در تاريخ 25 / 11 / 1385برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد. به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.» آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.» عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.» زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.» زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.» زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟» فرزند خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟» پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! » آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید

ارسال در تاريخ 6 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

 

وقتي كبوتري شروع به معاشرت با كلاغها مي كند پرهايش سفيد مي ماند، ولي قلبش سياهميشود. دوست داشتن كسي كه لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است.
 
----------
 
دل هاي بزرگ و احساس هاي بلند، عشق هاي زيبا و پرشكوه مي آفرينند.
 
----------
 
 
اما چه رنجي است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن و چهبدبختي آزاردهنده اي است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از كوير است.
 
----------
 
 
اكنون تو با مرگ رفته اي و من اينجا تنها به اين اميد دم ميزنم كه با هر نفس گاميبه تو نزديك تر ميشوم . اين زندگي من است.
 
----------
 
 
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافاتاست.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتیخواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.
 
----------
 
 
اگر قادر نيستي خود را بالا ببري همانند سيب باش تا با افتادنت انديشه‌اي را بالاببري.
 
----------
 
 
به سه چيز تکيه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور مي تازد،با دروغ مي بازد و باعشق مي ميرد
ارسال در تاريخ 6 / 7 / 1389برچسب:عشق, توسط سیدمهدی عابدی

مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید. تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید. (این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است) 1. ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید. 2. چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید 3. به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند . 4. سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید. انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند . به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد. 5. لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید . سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند . این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند. 6. اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند. 7. انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهرهای عاشق هستند که برای تمام عمر با هم می مانند. عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند. انگشت شصت نشانه والدین است . انگشت دوم خواهر و برادر . انگشت وسط خود شما . انگشت چهارم همسر شما . و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است.

ارسال در تاريخ 6 / 7 / 1389برچسب:ازدواج, توسط سیدمهدی عابدی

tifooses.coo.ir

 

گنجشک با خدا قهر بود

 

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

 

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

 

می آید ؛ من تنها  گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که

 

دردهایش را در خود نگاه میدارد…

 

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

 

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

 

گنجشک هیچ نگفت و…

 

خدا لب به سخن گشود :  با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.


گنجشک گفت :

 لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.

 

تو همان را هم از من گرفتی.

 

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

 

و سنگینی بغضی راه کلامش بست…


سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

 

 

خدا گفت:  ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو

 

از کمین مار پر گشودی.


گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

 

 

خدا گفت:  و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به

 

دشمنی ام برخاستی!

 

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

 

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...

ارسال در تاريخ 1 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.


 

 


 

عشق در غالب دلها ، در شکلها و در رنگها تقریبا مشابهی ، تجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روحها ، برخلاف غریزه ها ، هر کدام رنگی از ارتفاع و بعدی و طعم و عطری دارند ویژه خویش، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی است


 

 


 

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها برآن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و خراج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش ،روز  روزگار را دستی نیست... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.


 

 


 

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و " دیدار و پرهیز" زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست.

ارسال در تاريخ 1 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

زندگی اجبار نیست... شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است دلش از غصه حزین بود و غمین حال من می گو یم زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست که نشد بال زدو پرواز کرد زندگی اجبار نیست زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است تو عبور خواهی کرد از همان پنجره ها با همان بال و پر پروانه به همان زیبایی به همان آسانی زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست زندگی آسان است بی نهایت باید شد تا آن را یا فت زندگی ساده تر از امواج است پس بیا تا بپریم وتا شبنم آرامش صبح تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم

ارسال در تاريخ 1 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

ای معشوق من کجایی که ببینی با اینکه زمان اندک از ندیدنت گذشته من در فراق تو بی تابم!!چهره دلربای تو هر لحظه در خاطرم نقش می بندد و هر دم این دل هوای تو در سر دارد!!خوب میدانی که این دل چقدر هواخواه توست و من نیز نیک میدانم که چه گوهری دارم گوهری که سرشار از پاکی و نجابت است!گوهری که دوست دارم تمام عمرم را وقف او کنم!!آری من خوشبخترینم چون چون تویی دارم و تمام توان و نیرویم را در وصال تو به یاری خدا به کار می بندم باشد که خدا یاری دهد و تو عزیزتر از جانم و خود را نیز در سایه حق سپیدبخت کنم!!بارالها کمکم کن که عشقی که در دلم نشسته ثمر گیرد و به اوج برسد و روز به روز فزون تر شود

ارسال در تاريخ 6 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

یک بار خواب دیدن تو… به تمام عمر می‌ارزد پس نگو… نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست… قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست… تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد...

ارسال در تاريخ 1 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی
ارسال در تاريخ 1 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

کاش میشد عشق را درست شناخت و درست درک کرد کاش میشد به عشق نزدیک شد و با تمام وجود انرا لمس کرد کاش میشد لحظه ای به عشق فکر کرد و تمامیت انرا فهمید بویید و دید کاش میشد الگوهای عشق را در پیرامونمان ببینیم و از آنها بیاموزیم که براستی عاشق واقعی کیست و چگونه باید باشد عاشق واقعی عین قصه ها و داستانهاست عین افسانه هایی که حتی شنیدن آنها مارا به تعجب وا میدارد چه برسد به اینکه گمان کنیم خود یک روز انها را انجام میدهیم عشق براستی دیوانگی است براستی منطق انرا قبول نمیکند در ان هرگز خودخواهی و خودبینی نیست حتی اگر گاهی بروز کند خودخواهی نیست عین دلبستگی است عین عشق است چون فقط زمانی بروز میکند که صلاح معشوق در خطر نیفتد خودخواهی زمانیست که عاشق تنها طلب عشق میکند نه چیز دیگر عشق بسیار بزرگ است و درعین حالی که ساده است و بی الایش بسیار پیچیده است و همچون فلسفه ای شگرف که میبایست کشف شود البته زمانی که به عمق ان پی بردیم و انرا حس کردیم بسیار هم ساده میشود و قابل درک ......

ارسال در تاريخ 1 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی
ارسال در تاريخ 1 / 7 / 1389برچسب:, توسط سیدمهدی عابدی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد